loading...
شهر من دزفول
بهزاد غلامی حاجی آباد بازدید : 8 یکشنبه 30 مهر 1391 نظرات (1)

در غرب دزفول،ارتش عراق با دو لشکر مجهز وآماده وارد عمل شد. آنها حمله اصلی خود را در این منطقه بر روی دو دو محور اصلی قرار دادند: محور شماره ی 1: از پل رمیله واقع در روی روی رودخانه طیب در خاک عراق ، پاسگاه شرهانی در ارتفاعات حمرین به سمت مواضع پدافندی عین خوش وسپس ادامه آن به سمت ارتفاعات ابوصلیبی خات و شهر شوش واقع در ساحل غربی کرخه شهر دزفول زیر شدیدترین بمباران هوایی وتوپخانه دشمن قرار گرفت.در منطقه دزفول،پادگانهای نظامی تیپ2 زرهی وپایگاه هوایی وحدتی وانبار مهمات ارتش بمباران شد. مهمترین مرکز نظامی دزفول پایگاه وحدتی بود. پایگاهی که هواپیماهای شکاری ایران از آنجا به دشمن حمله می کردند. وقتی جنگ شروع شد،فرماندار دزفول ونماینده امام در پایگاه وحدتی،همه وقت خود را در پایگاه وحدتی گذاشتند وخلبانانی که عازم ماموریت می شدند، از زیر قرانی که نماینده امام به دست می گرفت، می گرفت،می گذاشتند. در اتاق فرماندهی ، حکم مأموریت و جایی را که باید بمباران می کردن ، می گرفتند و سوار بر هواپیماهای جنگی به دشمن حمله می کردند . در فکّه تیپ دزفول و تیپ 37 شیراز نتوانستند در برابر لشکر های تا بن دندان مسلح عراق کاری از پیش ببرند و مجبور به عقب نشینی شدند. اگر رزمندگان و فرماندهان تیپ شیراز به شهادت رسیدند و یا در بیابان های فکه گم می شدند . سرانجام عراقی ها در کنا ر رود کرخه متوقف شدند و باعث این توقف ، نیروهای باقیمانده ارتش و نیروهای سپاه و داوطلبان مردمی بودند که مانع از پیشروی بیشتر دشمن می شدند . اولین موشک در 19 مهر 1359، ساعت 22:10 به دزفول اصابت کرد . در آن شب عده ای از بسیجیان دزفول در حیاط مسجد استراحت می کردند . اکثر مردم دزفول نمی دانستند که موشک یعنی چه ؟ آنها بمباران هوایی و توپ های دوربرد دشمن را تجربه کرده بودند امّا نمی دانستند انفجار موشک چگونه است .صدای انفجار وحشتناکی آمد . زمین لرزید موج انفجار شیشه ها را خرد کرد مردم وحشت زده از خواب پریدند و به سوی محل انفجار دویدند . گرد و غبار همه جا را پوشانده بود مردم شروع به کندن محل انفجار کردند . این این عمل تا روشن شدن هوا ادامه داشت .عکاسی که در آنجا بود ، از یک دیوار مخروبه عکسی انداخت وقتی عکس ظاهر شد ، نکته عجیبی ر در عکس دید روی دیوار مخروبه یک ساعت دیواری بود که 22: 10 دقیقه را نشان می داد بعد ها عکس های بسیاری از مکان هایی که موشک خورده بود ، گرفت او محل انفجار را روی نقشه علامت می گذاشت . به بسیجیان شهر خبر رسید که خود را برای نبرد شهری آماده کنند . در خرمشهر نبرد کوچه به کوچه ادامه داشت و مدافعان تا آخرین توان مانع از ورود دشمن شده بودند . احتمال می رفت که دشمن به دزفول و اندیمشک هم برسد آنها احتمال می دادند که تانکهایی دشمن به خیابانها و کوچه های شهر حمله کنند و باید با کوکتل مولوتف از آنها پذیرایی شود حتی پیش خود قرار گذاشتند که از چهار راه اندیمشک جلوی دشمن را بگیرند و دمار از روزگارشان در بیاورند . از آن به بعد ، نگهبانی در خیابانها و محله ها آغاز شد. مردم به روشنایی در شب حساس شده و برق شهر از غروب قطع میشد مردم به افراد سیگاری توصیه میکردند که شبها در فضای باز سیگار نکشند پرده تمام پنجره ها کشیده شد و روی تمام شیشه پنجره ها ، نوار های ضربدری چسب جا خوش کرد . کم کم همه به آژیر قرمز و سفید و زرد عادت کردند .تا آنکه در 22 آذر یک گلوله توپ دور برد ، در ساعت 11 صبح به خیابان امام خمینی ( ره) پایین تر از فلکه اصابت کرد . محل انفجار در نزدیکی بازار و گلوله توپ در شلوغترین نقطه اصابت کرد . 80 نفر شهید و 86 نفر مجروح شدند . شدت انفجار به حدی بود که حدود 20 وسیله نقلیه منهدم و چندین مغازه ویران شد. دو روز بعد ، هزاران نفر در مجلس ختم شهداء آن حادثه شرکت کردند . موشک باران شهر ادامه داشت و مردم در برزخ مرگ و زندگی ، به زندگی ادامه میدادند . در یکی از مو شک باران های دشمن ، 8 موشک به دزفول اصابت کرد که به طور معجزه اسایی ، در این حمله فقط 2 نفر مجروح شدند . به مردم گفته شد که برای در امان ماندن از حملات دشمن ، به اردوگاه های دور از شهر بروند . مردم دزفول به این کار را ضی نشدند آنهایی هم که رفتند ، یک ماه نشده به دزفول برگشتند . همه میگفتند که در خانه خود شهید شویم بهتر از آوارگی است . مسئولین شهر سرانجام پیشنهاد دادند، در اوج جنگ شهر ها ، مردم به روستا های اطراف بروند تا تلفات کم شود . این پیشنهاد مورد موافقت مردم قرار گرفت در اوج جنگ شهر ها که صدام دیوانگی اش گل می کرد و شهر ها را می کوبید ، روستا های اطراف دزفول شلوغ می شد کم کم مردم توانستند موشک ها را از هم تشخیص بدهند ، آن هم از روی صدا . موشک 3 متری یک نوع صدا داشت موشک 6 یا 12 متری صدای دیگری داشت یکی از موشک های 12 متری در نزدیکی یک نانوایی اصابت کرد . ده ها مرد و زن که درصف نانوایی بودن ، تکه تکه شدند موشک به وسط خیابان خورده و حفره عمیقی ایجاد کرده بود . لوله های آب ترکیده ، آب فواره می زد پیکره های تکه تکه شده در اطراف خیابان و نانوایی پراکنده شده بود مردمی که سراسیمه برای کمک می آمدند ، بعضاً در حفره های آب می افتادند . ترکش های موشک دیوار های زیادی را ویران کرده بود . در این میان ، یک زن جیغ می کشید و از مردم کمک می خواست تا نوزاد شیر خواره اش را از زیر آوار خانه بیرون بکشند . زن حالت عادی نداشت و با دست خالی آوار را می کاوید ناخن هایش شکسته و انگشتانش خونی شده بود او توجهی به دستان خونی اش نداشت چند نفر به کمکش آمدند . سرانجام چند جوان یک پتوی مچاله شده را از زیر آوار بیرون کشیدند در کمال ناباوری ،نوزاد شیر خواره در میان پتو سالم بود و گریه می کرد . زن نوزادش را در آغوش گرفت یکی از زنها چادرش را روی او انداخت . زن با دست خونی سینه اش را بیرون آورد و در دهان نوزاد گذاشت نوزاد شروع به خوردن شیر کرد و آرام گرفت . مردمی که آنجا بودند ، از دیدن این صحنه بی صدا گریه می کردند . موشک بعدی در خیابان شهید مدرس خورد و خانه محمد علی منصفی را ویران کرد .در این حادثه ، ندا منصفی 1 ساله و رضا منصفی 4 ساله شهید شدند بعد ها دختر آقای کوسه چی که در همسایگی خانواده منصفی بود گفق " همگی با هم زیر آوار ماندیم اول فکر کردیم که ازی موج انفجار نابینا شدیم چون جایی را نمیدیدم تا مردم به کمک آمدند و قتی دختر آقای کوسه چی را بیرون کشیدند ، فکر کردند شهید شده اما ناگهان او سکسکه کرد واز دهانش گل و لای بیرون زد . در روزهای اول موشک باران مردم به خاطر نداشتن و تجربه رسیدگی به آسیب دیدگان را نداشتند . همه روی ویرانه ها میرفتند و شروع به جستجو می کردند . غافل از انکه ممکن است در زیر جایی که ایستاده اند ، آدم هایی باشد که هنوز زنده اند و ممکن است بر اثر سنگینی آنها و پایین آمدن آوار به شهادت برسند . موضوع دیگر این بود که بیشتر موشک باران در شب بودو نبود روشنایی باعث مشد که عملیات جستجو و امداد به کندی صورت بگیرد. محمد علی رجایی ، رئیس جمهور در اوایل خدمت کوتاهش به دزفول آمد . قبل از آمدن او استاندار خوزستان به فرماندار دزفول تلفن کرد و خبر آمدن رجایی و هیأت همراهش را داد . او گفت که چند ماشین به پایگاه وحدتی بروند تا رئیس جمهور و هیأت را همراهی کنند . وقتی فرماندار دزفول با چند ماشین به استقبال رجایی رفت ، رجایی ناراحت شده و گفت: چه خبر است این همه ماشین آورده اید ؟ ببینم شما اتوبوس یا مینی بوس ندارید که با آن برویم ؟ فرماندار گفت : فقط یک اتوبوس داریم که آن هم وضعیت ناجوری دارد . رجایی گفت : همان اتوبوس را بیاورید اتوبوس را آوردند و هیأت همراهش سوار اتوبوس شدند . رجایی روی پارکابی اتوبوس ایستاد و برای مردم که به استقبال او آمده بودند دست تکان داد. آنها به شرکت کشت و صنعت کارون که در جاده دزفول- شوشتر است رفته و از آنجا دیدار کردند . شهید رجایی ناهار را در کنار کارگران آنجا صرف کردند و بعد به دیدار مناطق بمباران شده رفت . این سفر در روحیه مردم دزفول تأثیر مثبت گذاشت . دزفول به شهر هزار موشک معروف شد . حوادث عجیبی در شهر اتفاق می افتاد . پیر مردی کارش کندن قبر بود . او هیچ وقت دزفول را ترک نکرد سرانجام با دست خودش زن و بچه و عروس و دامادش را که بر اثر اصابت موشک به شهادت رسیده بودند دفن کرد . رزمندگانی بودند که پس از ماه ها نبرد از خط مقدم به مرخصی می آمدند و بعد به همراه خانواده به شهادت می رسیدند . در آن روزها فشار روحی و روانی فراوانی بر مردم دزفول وارد می شد . همین، مسئولین شهر و به خصوص فرماندار را به فکر انداخت . از آن به بعد روند باز سازی سریعتر شد . آنها معتقد بودند که بازسازی به مردم روحیه میدهد و لااقل مردم در خرابه ها و ویرانه ها نمی خوابند و در منازل در حال بازسازی شان می خوابند ، حتی اگر این خانه ها چند بار آسیب ببیند ودوباره بازسازی شود در اوج موشک باران و بمباران هوایی ، در دزفول سینما ساخته راه اندازی شد استقبال مردم به حدی بود که در یک ماه حدود 2500 بلیت فروخته شد . آن هم در سینمایی با گنجایش 300 ، 400 صندلی . حرکت بعدی ، بازسازی و رنگ آمیزی و مرمت وسایل ورزشگاه شهر بود .درست در هنگام موشکباران ،مسابقات فوتبال و کشتی و والیبال بر گزار و مردم استقبال خوبی از آن می کردند . عجیب آنکه در هنگام افتتاح پارک تازه تأسیس بعثت مردم نیامدند و انگار که خدا چنین می خواست چون درست در لحظه افتتاح دز فول و از جمله پارک بعثت موشک باران شد مردم دزفول به جنگ عادت کرده بودند ، عروسی ها و جشن ها برگزار می شد و مثل ثابق مردم به شب نشینی می رفتند . بازار و مغازه تعطیل نبود جو فرهنگی و مذهبی دزفول باعث شد که خیلی از فرماندهان و رزمندگانی که پادگانشان در اطراف دزفول بود خانواده هاشان را به دزفول بیاورند . خانه ای اجاره کنند و خود هر چند روز یکبار به مرخصی آمده و به خانواده سرکشی کنند .شهیدان حاج همت ، رضا دسواره علیرضا نوری و چند تن از فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و مهدی باکری و حمید باکری فرماندهان لشکر عاشورا و حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین (ع) و چند فرمانده تیپ و لشکر دیگر ، از جمله این فرمانده هان بودند . رزمندگان ایرانی خیلی خوب با دزفول آشنا هستند . در تابستان و هنگام خرما پزان و در گرمای طاقت فرسای خوزستان زیر پل قدیم و جدید دزفول، رزمندگان جوان در رود دز شنا می کردند و خود را به خنکای اب می سپردند بستی فروشی ها ی دزفول پاتوق رزمندگان بود.آب هویج بستنی یکی از خوردنی های
مطلوب آنها بود. همچنین رستورانها قهوه خانه ها وحمام ها که رزمندگان مشتری پر وپا قرصش بودند.یکی ازعناصرروحیه دهند رزمندگان رادیو جبهه بودند .رادیو جبهه از دزفول برای کل جبهه جنوب پخش می شد شاید باورش برای شما سخت باشد که چند جوان کم تجربه با یک ضبط صوت و میکروفون این رادیو را راه اندازی کرده باشند آنها با همین بضاعت کم توانستند رادیویی را تأسیس کنند که با استقبال کم نظیر رزمندگان و مردم خوزستان مواجه شد آهنگ و موزیک برنامه از همین ضبط صوت معمولی پخش و چند رزمنده و جوان دزفولی مسئولیت نوشتن برنامه های رادیوجبهه را به عهده داشتند . دزفول در زمان جنگ به عنوان شهر نمونه جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد . شهری که سمبل استقامت ایرانیان است . دزفول از 8 سال دفاع مقدس سربلند بیرون آمد مردو مومن و مهمان نواز دزفول در سالهای نبرد یا رو یاور رزمندگان بودند و لحظه ای از عهدی که با امام خمینی ( ره) بسته بودند پا پس نکشیدند . پس بی دلیل نیست که دزفول سمبل استقامت ما ایرانیان است . همانطور که خرمشهر سمبل مقاومت ماست .

نویسنده: مهدی یوسف نژاد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 161